۱۹ آذر، ۱۳۸۹

رونویسی عاشقانه‌ها - 16 (جادوی اسم)

یه اسم خوب و خوشگل؛
یه اسم بگو که اسم باشه. جادو کنه، طلسم باشه.
به رنگ گندمیم بیاد. به چشم بادومیم بیاد. صدام کنی خوشم بیاد. بهار بشه، نسیم بیاد


از: شهر قصه، نوشته‌ی بیژن مفید

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 4

و این خورشید نیمه‌کاره‌ی پشت کوه،
جان من است که بالا می‌آید...

شعر: علی مسعودی‌نیا

۲۸ آبان، ۱۳۸۹

۲۷ آبان، ۱۳۸۹

رونویسی از حیرانی‌ها - 7

وقتی که بچه بودم
خوبی، زنی بود که بوی سیگار می‌داد
و اشک‌های درشتش
از پشت عینک
با قرآن می‌آمیخت...

آه آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
.
شعر: اسماعیل خویی

۱۸ آبان، ۱۳۸۹

رونویسی از تنهایی‌ها - 12

بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد

شعر: سهراب سپهری

۰۴ آبان، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 14

تو آسمون شهری که ستاره برق خنجره
تو آسمون شهری که ستاره برق خنجره
تو آسمون شهری که ستاره برق خنجره...


عمران صلاحی

۰۱ آبان، ۱۳۸۹

رونویسی فریادها - 6

کنار تنگ ماهیا، گربه رو نازش می‌کنن
سنگ سیاه حقه رو مهر نمازش می‌کنن...
آهای فلک که گردنت، از همه‌مون بلن‌تره
به ما که خسته‌ایم بگو خونه‌ی باهار کدوم وره


عمران صلاحی

۲۵ مهر، ۱۳۸۹

۲۴ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 1

زنان زیبا فکر می‌کنند
اشعار عاشقانه‌ام برای آن‌هاست
اما چه عذابی‌ست می‌بینم   شعر می‌گویم
تا بیکار نباشم


از: اورهان ولی. با ترجمه‌ی احمد پوری

۱۵ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی از تنهایی‌ها - 11

خونه‌ی همسایه‌مون
پلو پزونه ننه جون
امشب عقدکنونه ننه جون
از بس دل و دل کردی ننه
آب ما رو گل کردی ننه
ننه جون وای ننه جون...

آی ننه من یه زن می‌خوام
یک زن شیر زن می‌خوام
که قدش بلند باشه
که موهاش کمند باشه
از بس دل و دل کردی ننه
آب ما رو گل کردی ننه...

ننه جون وای ننه جون
دختر همسایه‌مون
قدش بلنده ننه جون
موهاش کمنده ننه جون
از چشم و ابروش که نگو
چشماش قشنگه ننه جون
ابروهاش قشنگه ننه جون
از بس دل و دل کردی ننه...

 
ترانه: فرامرز آصف

۱۴ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی عاشقانه‌ها - 15

چه شغل عجیبی!‏
شروع هفته تو را می‌بینم
باقی هفته
به خاموش کردن خود در اتاقم مشغولم


شعر: شمس لنگرودی

۱۰ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 12

بلدرچینی کوچکم
که از زیبایی من حرف می‌زنند
و مرا می‌خورند

شعر: شمس لنگرودی

رونویسی تراژدی - 11

من و تخت جمشید ویرانیم
از راه‌های دور
به دیدن ما می‌آیند
عکس می‌گیرند
می‌روند و فراموش می‌کنند

شعر: شمس لنگرودی

رونویسی عاشقانه‌ها - 13

چیز بدی نیست جنگ
شکست می‌خورم
اشغالم می‌کنی

شعر: شمس لنگرودی

۰۹ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی از تنهایی‌ها - 10

سرِ صحبت را
هر کجا و هر چه بوده‌ای
همیشه من باز کرده‌ام
و نیمه‌شبان   تنها
با زیبایی دردناک تو
به خانه رفته‌ام


شعر: عباس صفاری

رونویسی عاشقانه‌ها - 12

از هزاران زنی که فردا
پیاده می‌شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند


شعر: عباس صفاری

۰۸ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی از تنهایی‌ها - 9

در بعضی لحظه‌ها هیچ چیز، به اندازه‌ی "گفتن"، آدم را بی‌معنا و جلف جلوه نمی‌دهد؛ مثل این که کلمه‌ها آدم را ساقط می‌کنند.

 
از: با شبیرو، محمود دولت‌آبادی

۰۳ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی فریادها - 4

حرمت   باقی نمانده است
جهل   حکم می‌راند
رانده شدیم - چون گوسفندان - در هاویه
و مرگ
شبانی می‌کند
زیبایی
جایگاهی ندارد





تکه‌ای از شعر: عمران صلاحی

۰۲ مهر، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 10

قنداق تفنگت
از چوب درخت گردوست
وقتی که می‌کُشی
دست‌هایت سیاه می‌شود

شعر: امین اژدر


۲۳ شهریور، ۱۳۸۹

رونویسی از حیرانی‌ها - 5

من نمی‌دانم
که دل من چرا بی‌دلیل
تسلیم روز و شب
و غم و امید شده است
و چرا دستخوش حیرانی است


شعر: بیژن جلالی

۱۶ شهریور، ۱۳۸۹

رونویسی عاشقانه‌ها - 11

هیچ‌کس نخواهد دانست
که روی سخن من
با که بوده است
با خداوند خویش
که چون زنی زیباست
یا با زنی زیبا
که خداوندگار زندگی من
بوده است


شعر: بیژن جلالی

۱۰ شهریور، ۱۳۸۹

رونویسی از حیرانی‌ها - 4

اوقانم گه مرغی که می‌شود
ناگهان غیبم می‌زند
مثل کسی که برود سر کوچه
سیگار بخرد و
باز نگردد


شعر: عباس صفاری

۰۹ شهریور، ۱۳۸۹

رونویسی تنهایی‌ها - 7

یقین دَرُم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشش به گریه‌های مو نیست
خدا خدا چه ثمر ای موذنا، که امشو
خدا خدای شمایه، خدا خدای مو نیست
...نمود خونمِه پامال و خونبهامِه نداد
زدم چو بر دمنش دست، گفت پای مو نیست

- صدا و ساز زنده‌یاد پرویز مشکاتیان
شعر از ملک الشعرا بهار

۳۰ مرداد، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 9

من به اندازه‌ی یک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم
حوری، دختر بالغ همسایه،
زیر کمیاب‌ترین نارون روی زمین فقه می‌خواند


شعر: سهراب سپهری

۱۹ مرداد، ۱۳۸۹

رونویسی تنهایی‌ها - 4

امروز در اين شهر چو من ياری نیست
آورده به بازار و خريداری نیست
آن کس که خريدار، بدو رايم نیست
وان کس که بدو رای، خريدارم نیست

ابوسعيد ابوالخير

۰۸ مرداد، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 8

وزن اسلحه را توی دستت حس می‌کنی و پیش خودت حساب می‌کنی که اگر این‌ها حرفم را باور کنند می‌توانم این کار را از پیش ببرم، چون که آخر تو هنوز همان آدم سابق هستی، همان هالو با همان فکر هالووار، منتظری خود آن‌ها کمکت کنند، یادت بدهند که چه کار بکنی.


بیلی باتگیت، نوشته‌ی ای.ال. دکتروف، ترجمه‌ی نجف دریابندری

۰۳ مرداد، ۱۳۸۹

۳۱ تیر، ۱۳۸۹

رونویسی از حیرانی‌ها - 3

آدم حرفه‌ای بود، ولی چون هیچ حرفه‌ای نداشت الّا این‌که از پس پیشامدهای زندگی خاص خودش بربیاید، یک‌جوری رفتار می‌کرد که انگار خود زندگی یک‌جور حرفه است.

بیلی باتگیت، نوشته‌ی ای.ال. دکتروف، ترجمه‌ی نجف دریابندری

۲۵ تیر، ۱۳۸۹

رونویسی امیدواری‌ها - 2

چه صحنه‌ای بهتر از این
دور و بر خود ببینم؟
یک شب معمولی سر میز آشپزخانه،
کاغذ دیواری‌ای که گل‌های بسیارش دورم را پر کرده است،
کابینت‌هایی سفید پر از لیوان،
تلفنی ساکت،
خودکاری که در دست به عقب خم می‌شود...

فرصتی می‌دهد تا فکر کنم
به همه‌ی چیزهایی که بیرون رخ می‌دهد...


برگ‌ها در گوشه و کنار جمع می‌شوند،
گل‌سنگ‌ها بر صخره‌های بلند خاکستری می‌رویند،
و جهان بر فراز تپه‌های شنی بال می‌گسترد...

فراتر از این میز اما
من به هیچ‌چیز نیازی ندارم.


شعر: بیلی کالینز / ترجمه: مجتبا ویسی (با اندکی تلخیص)
از کتاب: هنر غرق شدن، نشر چشمه

رونویسی این شعر تقدیم به ناتور

۲۴ تیر، ۱۳۸۹

رونویسی امیدواری‌ها - 1

با حرکت سریع و منظم دست‌ها
و راست نگه داشتن چوب اسکی
اگر به سرعت مناسب دست پیدا کنید
به آدم‌هایی در حال پرواز خواهید رسید
که نخواسته‌اند در و دیوار را محکم کنند
و سوار بر باد سهمگین شمال
نگاه‌هایی حاکی از درک متقابل، باهم رد و بدل خواهید کرد


شعر: بیلی کالینز / ترجمه: مجتبا ویسی (با اندکی تلخیص)
از کتاب: هنر غرق شدن، نشر چشمه

۳۰ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی عاشقانه‌ها - 8

گفت:«دیگر خوابِ آتش‌بازی نمی‌بینم...
عوض‌اش خواب‌هاي معمولي مي‌بينم...
خواب ماهی‌ها...کلاغ‌ها...دخترها...
خواب غلت‌زدن توي جلگه‌‌ي موهاي تو:
سنجاق‌ها...گيس‌ها...گلِ‌سر‌ها»

گفتم: «خير است!... انگار داري بهتر مي‌شوي!»


 شعر: علی مسعودی‌نیا

۲۳ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 7

و سرانجام
عکست را یافتیم
در پیراهن چارخانه‌ات
چارخانه‌ها به پنجره‌های زندانت می‌مانست
که به بیرون نگاه می‌کردی


شعر: شمس لنگرودی

۱۱ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی از حیرانی‌ها - 2



شعرعکس: محمد آزرم
.

شرح من: بخت‌یارترین ه ی دو چشمی که با آن‌که یک چشمش درآمده اما بختیارانه به چشم آمده

۰۹ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی عاشقانه‌ها - 5

زنان زیبا را دوست دارم
زنان کارگر را نیز

اما زنان زیبای کارگر را
دوست‌تر دارم

.
اورهان ولی
از کتاب "تو خواب عشق می‌بینی، من خواب استخوان"؛ ترجمه‌ی احمد پوری، نشر آهنگ دیگر

۲۷ فروردین، ۱۳۸۹

رونویسی تنهایی‌ها - 2

حس می‌کنم دیگه دوسم نداری
باید برم که قدرم رو بدونی
یه مدتی تنها بمونی بد نیست...
.
خواننده: (مرحوم) جهان

۳۰ بهمن، ۱۳۸۸

رونویسی تنهایی‌ها - 1

یک مشق را مگر
چندبار بی‌دلیل خط می‌زنند
که ما باید باز
با چشم بسته و دست شکسته
تاوان‌نویس تنهایی تو باشیم؟

.
سیدعلی صالحی

۰۷ بهمن، ۱۳۸۸