۳۰ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی عاشقانه‌ها - 8

گفت:«دیگر خوابِ آتش‌بازی نمی‌بینم...
عوض‌اش خواب‌هاي معمولي مي‌بينم...
خواب ماهی‌ها...کلاغ‌ها...دخترها...
خواب غلت‌زدن توي جلگه‌‌ي موهاي تو:
سنجاق‌ها...گيس‌ها...گلِ‌سر‌ها»

گفتم: «خير است!... انگار داري بهتر مي‌شوي!»


 شعر: علی مسعودی‌نیا

۲۳ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی تراژدی - 7

و سرانجام
عکست را یافتیم
در پیراهن چارخانه‌ات
چارخانه‌ها به پنجره‌های زندانت می‌مانست
که به بیرون نگاه می‌کردی


شعر: شمس لنگرودی

۱۱ اردیبهشت، ۱۳۸۹

رونویسی از حیرانی‌ها - 2



شعرعکس: محمد آزرم
.

شرح من: بخت‌یارترین ه ی دو چشمی که با آن‌که یک چشمش درآمده اما بختیارانه به چشم آمده