۰۵ فروردین، ۱۳۹۱

رونویسی فریادها - 13

چیزی که بر زبانِ من نیاید هرگز به این دنیا نخواهد آمد
به الفبای روحِ این منِ آشفته نیاز داشته‌اند خدایان
و لاف‌هایشان همگی لاف‌های غربتِ از من بود
زبان من نبود اگر، این جهان نبود! همین!
"و روشنایی بشود و روشنایی شد"
از من به آسمانِ جهان رفته‌ست
آن واژه‌ها همگی واژه‌ی شاعر بود
از خواب‌های من دزدیده‌اند
آن چند واژه چند واژه‌ی یک شاعر بود
 
 
تکه‌ای از شعر: رضا براهنی