۲۸ دی، ۱۳۹۱

رونویسی فریادها - 17

اما دست‌کم یک چیز می‌تواند تسلی‌بخش باشد، این که ما خاطره‌هایمان را در معرض دید ِ دوربین‌ها قرار ندادیم، و آن‌ها را به چشم‌های ِ شیشه‌ای برادر ِ بزرگ قسمت نکردیم.
اگر تاوان ِ سازگار نشدن، تاوان ِ نپذیرفتن ِ حکمی که درست نمی‌دانیم‌اش و تاوان ِ تن ندادن به بازی ِ کنترل، خداحافظی با خاطرات ما و رفیق‌هایمان در این سه سال است، و اگر تاوان ِ چنین کاری تلاش ِ بیش تر ما در ماه‌ها و سال‌های در پیش برای تأمین معیشت‌مان است، ما آن را پرداخت می‌کنیم، مبادا چیزی شویم که نمی‌خواهیم و کاری کنیم که درست نمی‌دانیم.


بچه‌های پراگ – بلوار کشاورز دی ماه ۱۳۹۱

هیچ نظری موجود نیست: